درون گرایی

من درونگرا هستم

هنگام ملاقات با افراد جدید احساس خجالت می کنم

من با افرادی که نمی شناسم یا تازه ملاقات کرده ام به راحتی صحبت نمی کنم

من خجالتی هستم

انتظار دارم دیگران اولین قدم را بردارند

من اجتماعی نیستم

من افراد جدید زیادی را ملاقات نمی کنم، زیرا ارتباط زیادی با دیگران ندارم

من به راحتی سفره دلم را باز نمی کنم

من راحت نیستم که دیگران درباره من چیزهایی بدانند

ترس از طرد شدن

از طرد شدن می ترسم

من به آنچه دیگران ممکن است درباره من فکر کنند، فکر می کنم و مضطرب می شوم

من می ترسم دیگران قضاوت منفی کنند زیرا دوستان زیادی ندارم

من نگرانم که پذیرفته نشوم

برقراری ارتباط با دیگران برایم مشکل است

برای من دشوار است که بفهمم برای شروع یک دوستی باید چه کاری انجام دهم

من احساس نا امنی دارم

فکر نمی کنم در برخورد اولیه تاثیر مثبتی می‌گذارم

دلایل عملی

من معلولیت دارم که معاشرت را برایم دشوار می کند

من یک مشکل سلامتی دارم که مانع از معاشرت من می شود

من مشکلات روانی دارم که مانع از دوست شدنم می شود

من در کشوری زندگی می کنم که فرهنگ آن با فرهنگ من متفاوت است و این باعث می شود به سختی دوستی پیدا کنم

من در یک گروه صمیمی از دوستان هستم که مانع از پیدا کردن دوستان جدید می شود.

من در مکانی با ساکنان کم زندگی می کنم و افراد جدیدی ملاقات نمی کنم

اعتماد کم

من به راحتی به دیگران اعتماد ندارم

من محتاطم

من مشکوک هستم

عدم اعتماد به دلیل تجربیات بد گذشته

احساس می کنم دیگران با هدفی غیر از دوستی به من نزدیک می شوند

من در انتخاب دوست خیلی سختگیرم

برای من دشوار است افرادی را پیدا کنم که واقعاً به دوستی علاقه مند باشند

کمبود وقت

کمبود وقت

من ساعتها کار می کنم و وقت دوستی ندارم

من تمام وقتم را به شریک زندگی خود اختصاص می دهم و وقت دوستی ندارم

باریک بینی بیش از حد

حوصله ایجاد دوستی جدید را ندارم

سن من: احساس می کنم آنقدر پیر شده ام که نمی توانم دوستی های جدیدی را شروع کنم

من به راحتی به دیگران فرصت نمی دهم که دوست من شوند

من به راحتی دیگران را به عنوان دوستان بالقوه رد می کنم

برای من دشوار است که افرادی را پیدا کنم که دارای منافع مشترکی باشند

برای من پیدا کردن افرادی که با من مچ (مطابقت) باشند دشوار است