درمان های افسردگی را بیشتر بشناسید
آیا شناخت علت افسردگی برای درمان های افسردگی مهم است؟ شاید شما تصور کنید که یک روانشناس باید جواب این سوال را بدهد. اما نه یک روانشناس، روانکاو، روانپزشک، متخصص اعصاب و روان، عصب شناس، هیچ کدام نمیتوانند جواب قطعی به این پرسش بدهند. در این نوشته بخوانیم که درمان های افسردگی چه هستند؟
تنها کسی که تعیین میکند جواب این پرسش چیست، خود شما هستید. اگر فکر میکنید شناختن علت افسردگی برای درمان های افسردگی مهم است، پس حتما مهم است!
مگر درمان های افسردگی بدون شناخت علت تاثیر میکنند؟
جواب ساده است: بله! از منظر متخصصان علوم رفتاری، چیزی به عنوان ذهن نمیتواند مورد بررسی قرار بگیرد. ذهن شما کجاست؟ کسی خبر ندارد. اما همه میتوانند رفتار شما را ببینند. در اثر تجربه یا تجربیاتی شما آموختهاید که به دنیا از دریچه تیرگی نگاه کنید.
برای نمونه، بیایید با هم مفهوم درماندگی آموخته شده را بررسی کنیم. مارتین سلیگمن با پیش کشیدن این مفهوم، ابتکار جالبی انجام داده است.
درمان رفتار افسردگی؛ درماندگی آموخته شده
در این آزمایش کف زمین را به دو بخش تقسیم میکنند. در خط میان دو بخش یک میله میگذارند. یک سگ را در یک بخش قرار میدهند و به بخش دوم جریانی وصل میکنند که به مجرد لمس شدن توسط سگ، به او شوک الکتریکی بدهد.
سگ مورد آزمایش چندین بار کوشش میکند تا به بخش دیگر برود، و هربار با شوک مواجه میشود. در بخش دوم ممکن است خوراکیها و پاداشهایی گذاشته شده باشد. اما هربار که سگ میخواهد از نیمه زمین عبور کند، با شوک مواجه میشود.
ایجاد حسِ درماندگی بواسط ایجاد درد
در این آزمایش، با ایجاد درد در حیوان، به او نوعی حسِ درماندگی را میآموزانند. پس از چندی، میله میان دو زمین را برمیدارند، و شوک الکتریکی هم قطع میشود. اما سگ مورد آزمایش دیگر هیچ تمایلی به حرکت کردن به سوی دیگر زمین از خود نشان نمیدهد.
در واقع او نه تنها رغبتی به رفتن به سوی دیگر زمین از خود نشان نمیدهد، بلکه با نزدیک شدن به آن سو هم دچار واکنش فیزیولوژیکی و تنش میشود. حتی تصور گذر کردن هم در بدن سگ ایجاد فشار میکند.
درماندگی آموخته شده ناشی از بازخوردهای منفی
حالا تصور کنید اگر بخواهیم این آزمایش را به مقیاس انسانی ترجمه کنیم. چقدر پیش آمده است که ما پس از یک دیالوگ، اتمام یک رابطه، ناکامی در یک بیزینس،…دچار حالت درماندگی شدهایم؟
در واقع ما کوشیدهایم تا به هدف بخصوصی برسیم اما واکنشی که دیدهایم سبب شده است که احساس کنیم درمانده و ناتوان هستیم. این چیزی است که از نظر سلیگمن، منعنای واقعی افسردگی است. یکی از درمان های افسردگی، اساسا حول درمان درماندگی بنا شده است.
درمان های افسردگی؛ درماندگی را کنار بزن
حالا همانطور که ما یادگرفته ایم در حالت درماندگی فرو برویم و به خودمان بگوییم که دنبال کردن شادی و لذت، تلاش کردن برای دستیابی به چیزی (پول، رابطه، شغل،…) با تنبیه و درد پاسخ داده میشود. حالا میتوانیم به شیوهای عمل کنیم که بفهمیم آنچه آموختهایم یک حقیقت مطلق نیست.
کافی است برای درمان های افسردگی، شما کارهای مختصر و سادهای را انجام بدهید که از حس خوب بعدشان خیالتان راحت است. یعنی همین که تصور کنید قدم زدن در پارک برای چند دقیقه ممکن است قدری حالتان را بهتر کند، کافی است برای اینکه بخواهید این کار را بکنید.
انداختن گذشته و رها کردن آینده
یکی دیگر از روش های درمان های افسردگی در منزل این است که یک آن تصمیم بگیرید گذشته را بیاندازید. و آینده را نیز رها کنید! گذشته مثل کوله باری است که بر روی دوش شماست. شما از خاطرات دیروز، هفته گذشته، یک سال قبلتر، بیست سال پیشتر رنج میبرید.
دلیل این رنج این است که آن را همواره با خودتان حمل میکنید. حالا اگر تصمیم بگیرید که گذشته را به گوشهای بیاندازید؟ مثل کولهای بی جهت سنگین. نیمی از مشکل حل میشود.
آینده را رها کن
نیم دیگر مشکل وقتی حل میشود که شما آینده را رها میکنید. اگر خوب به موضوع نگاه کنید، از دریچه ذهن افسرده، آینده چیز چندان جالبی نیست! از دریچه یک ذهن شاد، آینده پر از لذت است. از دریچه ذهن یک بیزینسمن، آینده پر از امکان برای سود و ترقی است.
از دریچه ذهن دو قطبی، آینده گاهی خارق العاده و گاهی چنان سیاه و تیره که ارزش زیستن ندارد. از دریچه یک ذهن خودشیفته، آینده صرفا درباره او اتفاق میافتد. در ذهن یک فرد وسواسی، آینده نیرویی است که باید با برنامه ریزی تحت کنترل در بیاید.
آینده را کسی ندیده است
رها کردن آینده به این خاطر است که کسی از آن خبر ندارد. آیا شما دو سال قبلتر میدانستید که قرار است دچار یک بیماری همه گیر شویم؟ حتی خبره ترین دانشمندان هم صرفا حدس و گمانهایی داشتند.
کافی است شما به آمار و ارقام نگاه کنید تا بتوانید ”حدس” بزنید. حدس شما در نهایت تقریبی از واقعیت است. اما هرگز دقیقا مثل واقعیت نخواهد بود. پس تلاش برای تیره و روشن تصور کردن آینده بی حاصل است.
یکپارچگی در برابر شناور بودن
چه اتفاقی میافتد وقتی شما گذشته و آینده را رها میکنید؟ آیا حافظه ما از بین میرود؟ شما از آینده هم خاطره دارید! درست خواندید. بله! واقعیت این است که اکثر شما بسیاری از موقعیتهای دلخواهتان را حسابی تخیل کرده اید.
وقتی که ازدواج کنم، وقتی که خانه بخرم، وقتی که به سفر بروم، زمانی که جایزه بهترین تاجر را ببرم،…و هزاران خاطره ریز و درشت دیگر. گاهی افراد چنان یک موقعیت در آینده را تصور میکنند که از مواجه شدن و نزدیک شدن با آن دچار وحشت میشوند.
جدا انداختن
رها کردن گذشته و آینده انگار که شما را از دو عضو اضافی راحت میکند. صرفا آنچه باقی میماند همین لحظه حال است. در واقع شما بخشی از تجربه و تخیل خود را از خود جدا میکنید. در ادبیات روانشناسی به این گونه تجربیات dismemberment گفته میشود. در این حالت شما صرفا در لحظه حال شناور هستید.
باز-جذب
حالا اگر قصد داشته باشید که به یکپارچگی روان شناختی برسید، بایست گذشته و آینده را در وجود خود باز-جذب کنید. به این فرایند remember کردن گفته میشود. remember که عموما آن را به معنی ”به خاطر آوردن” میشناسیم، به معنای این است که شما چیزی را دوباره در خودتان ”عضو” میکنید.
وقتی که شما چیزی را دوباره در وجود خودتان عضو میکنید، بایست به تمامی با آن مواجه بشوید. شرایط یکپارچگی روانی تجربه کردن تمامی اعضاست. هدف از باز-عضو کردن درست به مانند جدا-انداختن است؛ زندگی در لحظه حال.
داستان سر و ته خیار از هوشنگ مرادی کرمانی
داستانی ته خیار را خواندهاید؟ در آن داستان هوشنگ مرادی کرمانی قصه پیرمرد دیوانه ای را روایت میکند که شبانگاه به در خانه همسایه شان میرود و خواب و آرامش او را برهم می زند. پیرمرد با شگفتی و شوق به همسایه میگوید که زندگی مانند خوردن خیار از ته به سر است.
ته خیار همان شروع زندگی است. بایست آن را با دندان کند و دور انداخت. و بعد مابقی را خورد. در واقع، منظور پیرمرد این است که گذشته را بایست کنار گذاشت. حتی آن را دور انداخت. با تعابیری که اینجا مطرح کردیم، در واقع او از dismemeberment صحبت میکند.
یکپارچگی روانی؛ درمان تمامی اختلالات روانی
یکپارچگی روانی درمان همه اختلالات نیست، بلکه معیاری است که میزان سلامت روانی یک فرد را نشان میدهد. کسی که وجود یکپارچهای دارد، تمامی گذشته و آینده (فانتزیهای آینده) را در خود جذب کرده است.
گذشته و آینده سرشار از اتفاقهای تلخ و شیرین، شگفتآور و اعصاب خوردکن، لذت بخش و دردناک،…است. همانطور که مشخص است، گذشته و آینده به هیچ وجه یک دست نیست. هنر کسی که به یکپارچگی روانی میرسد این است که تمامی بالا و پایینهای زندگیاش را حسابی هضم کرده است.
جمع بندی
پس دو راه کلی را برای درمان افسردگی پیدا کردیم. یکی گذر کردن از گذشته و آینده و دیگری یکپارچگی روانی. گذر کردن مثل همان مورد درماندگی آموخته شده و دلال ایجادش. شما در این مدل، صرفا کارهای تازه میکنید. گذشته و آینده اهمیتی ندارد.
در مدل دوم، شما برای درمان افسردگی، بایست به سراغ خودتان بروید. بایست حسابی زیر و بم ذهن تان را در بیاورید. بایست بفهمید که چطور خاطرات اوایل کودکی، تجربیات مهم دوره نوجوانی، اتفاقهای برجسته زندگی، بر روی شما اثر گذاشته و میگذارد.
خودنگاری و درمان افسردگی در خانه بخش چهارم |
افسرده کیست؟ نگاهی تازه با افسردگی |