کمالی گرایی؛ نگاهی فلسفی و روانشناسی
معنای واژه کمال گرایی
کمال گرایی ترجمه لغوی پرفکشنیسم است. از منظر لغوی، کسی پرفکشنیست است که بر این باور درونی اصرار میورزد که دستیابی به سرحد کمال در زمینه های فردی و اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، معنوی امکان پذیر است. از نکات جالب توجه درباره کمال گرایی این است که اگرچه این واژه بار معنای منفی و بیمارگون به خود گرفته است، اما هنوز بسیاری آن را به معنایی مثبت به کار میبرند.
معنای قدیمی و امروزی کمال گرایی
بیایید برای یک لحظه فراموش کنیم که ما تابحال این واژه را به معنای امروزی اش شنیده ایم. از خودتان بپرسید، آیا شما میل به پیشرفت، رشد، شکوفایی و درخشیدن دارید؟ آیا شما از کمال خوشتان میآید؟ آیا دوست دارید که بهترین نسخه از خودتان باشید؟ آیا واقعا در اعماق وجودتان باور دارید که دستیابی به کمال ممکن است؟ کمال تا به حدی صفتی زیبنده است که همیشه وقتی در یک جمله به کار برده میشود، اشاره به خوبی و حد اعلای یک چیز دارد. کمال زیبایی، کمال حُسن، کمال لطف، کمال خردمندی، کمال ادب، کمال فروتنی و ده ها و شاید صدها تعبیر دیگر.
کمال آن قدری در چشم بسیاری از مردم خوب بوده است که نام فرزندان خود را کمال انتخاب میکرده اند و میکنند. با اندکی تامل، میتوان کمال های معروف و شناخته شده را نیز به ذهن آورد. کمال الملک و کمال تبریزی دست بر قضا هر دو از هنرمندان شناخته شده ای هستند که نام شان و یا بخشی از نام شان کمال است. کمال یک پدیده یعنی حد اعلای آن، یعنی بهترین نمونه از آن پدیده، و یا بیشترین میزان ممکن از یک خصلت.
کمال؛ از هدف و میل درونی تا بیماری
تصور کنید که به پانصد سال پیشتر بروید. به نظرتان اگر به شخصی بگویید که: شما انسان پرفکشنیستی هستید! واکنشاش به شما چه خواهد بود؟ هیچ عجیب نیست که از شما بسیار سپاسگزاری کند. و سعی کند در حق شما تعریف و لطف کند تا جبران خوبی و خوش بیانی شما را کرده باشد. حالا اگر امروز به کسی بگویید که: شما فرد کمال گرایی هستی! احتمالا واکنش متفاوتی از او دریافت کنید. حتی ممکن است او از دست شما ناراحت بشود و یا جمله ای در انتقاد و سرزنش شما بگوید. اما چه اتفاقی افتاده است؟ چطور کمال گرایی از نیرویی که درونیات افراد و دغدغه هایشان را هدایت میکرد، تبدیل به یک صفت منفی شده است؟
بیایید برای یک لحظه فراموش کنیم که ما تابحال این واژه را به معنای امروزی اش شنیده ایم. از خودتان بپرسید، آیا شما میل به پیشرفت، رشد، شکوفایی و درخشیدن دارید؟ آیا شما از کمال خوشتان میآید؟ آیا دوست دارید که بهترین نسخه از خودتان باشید؟
تعریف کمال گرایی به عنوان بیماری چیست؟
امروزه کمال گرایی به طور ضمنی به عنوان یکی از شاخه های بیماری وسواس طبقه بندی میشود. کسی که کمال گراست، کارهای نیمه تمام بسیاری دارد. در ارزیابی توانایی های خودش دچار خطا میشود، به نحوی که خود را تواناتر از چیزی میبیند که هست. همچنین او ممکن است در ارزیابی کارهایی که خود را متعهد به انجام شان میداند، دچار خطا شود، یعنی گمان کند که آن کارها بسادگی قابل انجام اند. از جایی که این دو مورد قدری شبیه به همدیگر است، میتوانیم اینطور بگوییم که : در کمال گرایی نسبت بین توانایی شخصی و پیچیدگی و نیازمندی های امور دقیق نیست.
استاندارهای بالا
همچنین یک فرد پرفکشنیست، استانداردهای بالایی دارد. یک فرد کمال طلب نمیتواند نقص را تحمل کند. یک فرد کمال گرا ناکامی و شکست را نمیپذیرد. از منظر یک کمال گرا، نقص در انجام یک کار، درست به معنی شکست و سرافکندگی است. یک فرد کمال گرا بخاطر اینکه با احساساتی که شکست در او ایجاد میکنند میانهی خوبی ندارد و تاب آوری شان را نیاموخته است، هر کاری میکند تا با شکست و نقص مواجه نشود. همچنین معنای ضمنی شکست در رابطه با اساس وجود او و شخصی که هست به هیچ وجه مطلوب یک کمال گرا نیست.
پاتولوژی سوپرایگو و نارضایتی همیشگی
استانداردهای بالای یک پرفکشنیست یا آنچه که در روانکاوی به آن پاتولوژی فرامن گفته میشود، باعث می شود که یک فرد کمال طلب، با وجود تسلط کافی و عملکرد خوب، همچنان در معرض خود انتقادگری های هولناک و پشت سر هم قرار بگیرد. همانطور که ممکن است حدس زده باشید، یک فرد کمال گرا با اضطراب بسیاری نیز مواجه است. تمامی این موارد دست به دست هم میدهند و سبب می شوند که یک فرد کمال گرا در تمرکز کردن و مدیریت استرسور های ذهنی اش نیز دچار مشکل شود.
همچنین یک فرد پرفکشنیست، استانداردهای بالایی دارد. یک فرد کمال طلب نمیتواند نقص را تحمل کند.
برای یک کمال گرا همیشه دیر است
یک فرد کمال گرا همیشه در حال دویدن بر علیه زمان است. همیشه از کارهایش عقب است. بعضی از مواقع برای یکی دو روز احساس میکند که سوار بر امور است، اما دوباره بی نظمی و آشفتگی و به همراهش عذاب وجدان کارهای عقب افتاده، و استرس و اضطراب زیاد بر زندگی اش حاکم میشوند. برخی از کمال گراها در ابتدای روز و خصوصا روزهای ابتدایی هفته با نوعی سراسیمگی، بی قراری، کلافگی، و حتی حملات اضطرابی مواجه میشوند. همچنین، ناامیدی و خستگی هم در انتهای روز ممکن است بر روان یک کمال گرا سایه بیافکند.
کمال گرایی باعث تغییر خلق میشود؟
همانطور که گفتم یک کمالگرا دچار اضطراب تنظیم نشده است. همین اضطراب همیشگی باعث میشود که اصطلاحا او خلق تحریک پذیر پیدا کند. همانطور که شاید بدانید، من با خیلی از ترجمه های عبارات تخصصی مشکل اساسی دارم زیرا اصلا گویا نیستند. برای نمونه همین خلق تحریک پذیر! عموما وقتی شما به دیگران میگویید که خلق تحریک پذیر دارند، اغلب به نوع بخصوصی از تحریک شدن فکر میکنند! خلق تحریک پذیر یعنی irritable mood. من نمی دانم «تند مزاجی» چه مشکلی داشته است؟ آیا ترجمه بهتری نیست؟ حتی «زود رنجی» هم نسبتا گویا تر است.
یک فرد کمال گرا همیشه در حال دویدن بر علیه زمان است.
کمال گرایی با خلق تحریک پذیر و تند مزاجی همراه است
به هر حال، سعی میکنم که جلوی خودم را بگیرم! خلق تحریک پذیر یکی از نشانه های اضطراب است. اصطلاحا به چنین افرادی «عصبی» نیز گفته میشود. همان ویژگی ای که وقتی کسی را توصیف میکنید، میگویید: ”نمیشود به او بگویی بالای چشم ات ابروست! سریع حمله ور میشود”. و یا وقتی که میگویید: ”دست بهش بزنی شهر را خبر میکند و بلبشو به پا میکند”. یعنی کسی که آستانهی تحمل اش بسیار پایین آمده و با کوچکترین اتفاقی و حرفی ممکن است پریشان شود.
کلافگی، اعصاب خوردی، پرخاشگری در کمال طلبی
کلافگی، اعصاب خوردی، پرخاشگری هم به همین شکل از نشانه های اضطراب میتوانند باشند. در این کانتکس و متن، پرخاشگری معنای متفاوتی دارد. کلافگی و سراسیمگی و اعصاب خوردی هم مجدد از نشانه های اضطراب هستند. حال یک قدری تامل کنید. به این سوال خوب فکر کنید: آیا کمال گرایی و میل به دستیابی به اوج شکوفایی درونی و بیرونی زندگی بیماری است و یا اضطراب تنظیم نشده، فرار از شکست، خود سرزنشی، ارزیابی های غیر دقیق، اعتماد به نفس ویران شده و پایین، و سایر ویژگی هایی که به طور مختصر برشمردم؟
پرفکشنیسم از منظر فلسفی
بیایید به همان استدلال ابتدای نوشتار بازگردیم. دو بررسی فلسفی در اینجا انجام خواهم داد. یکی، نگاه به کمال گرایی در دیروز و امروز. و دیگری، تاثیرات شناختن کمال گرایی به عنوان بیماری. بررسی فلسفی اول: کمال صفتی است که در ساختار زبانی برای توصیف حد اعلای یک پدیده به کار میرود. اینجا پدیده یا phenomenon را به معنای عمومیتر شدهی آن به کار میگیرم و الزاما دیدگاهی پدیدار شناختی ندارم.
فردریش نیچه و واژگونی ارزش ها
احتمالا تعبیر فردنیش نیچه که میگفت «جهان ماورالطبیعه مرده است» را شنیده باشید. خدا در نظر نیچه به معنی جهان ماورای طبیعت است. منظور نیچه از این تعبیر که آن را از هانریش هاینه شاعر آلمانی به عاریت گرفته این است که: آن وجودی که همهی ارزش های والا برای اشاره به او شکل گرفته بودند، در ذهن مردمان اروپایی از دست رفته است. نسبت ارزش ها با آن وجود و در واقع، تعریف مفهومی از آن، تعیین میشود.
این گزاره و استدلال نیچه اشاره به آگاهی یافتن او از نهلیسمی که بر فلسفه شکل گرفته، دارد. از منظر نیچه، و از نگاه خاص فلسفی او جهان بینی دورانی که او در آن زندگی میکرد پوچ و توخالی بود. در این باره در مطالب دیگری بایست مفصل صحبت کنیم و فعلا از آن میگذریم.
سقوط ارزش ها به درون دره
چیزی که نیچه تصور میکرد این بود که با از بین رفتن هسته مرکزی شکل دهنده و سازنده ارزش ها که صفاتی مثل خوبی، قدرت، کمال، زیبایی، هولناکی، دانایی، و سایر صفات بزرگ برای توصیف اش بکار میروند، ساختاری که بر روی ماورای البطعبیه و معنای زندگی بعنوان یک مفهوم بنا شده، ویران میشود. به همین دلیل، نیچه بر باز اندیشی دوباره همه ارزش ها تاکید میکرد. آنچه نیچه از آن غافل بود، تبدیل شدن ارزش به ضد ارزش، صفت مثبت به صفت منفی و نوعی وارونگی است.
پرفکشنیسم؛ صفتی که همراه با سایر ویژگی های خوب سقوط کرد
به همین جهت، همانطور که بسیاری از صفات اشاره کننده به بزرگی و خوبی دچار سقوط و تبدیل به عکس خود شدند، کمال گرایی نیز همراه با آنها از بالای آسمان ها به قعر تاریکی زیر زمین رفته است. البته به نظر میرسد این واژه، البته نه واژهی فارسی کمال گرایی، بلکه perfect دوباره در حال بازگشت است. همانطور که واژگانی مثل spiritual و spirituality که به معنای معنویت و معنوی هستند، مجددا در حال بازگشت و زدوده شدن غبار تاریک از روی خود هستند.
آنچه نیچه از آن غافل بود، تبدیل شدن ارزش به ضد ارزش، صفت مثبت به صفت منفی و نوعی وارونگی است.
کمال گرایی؛ مفهومی گنگ برای ذهن شرقی
به همین جهت، آیا حالا روشن تر نشده است که چرا برخی با افتخار میگویند: به بیماری کمال گرایی مبتلا هستند؟ کمال گرایی قبلا مفهومی کاملا سپید و والا بود، سپس به درون تاریکی افتاد و حالا دارای معنایی دوگانه است. از یک سو، بسیاری از افرادی که خود را کمال گرا میدانند، به نحوی حس غرور و شادی درونی را نسبت به این ویژگی تجربه میکنند.
و از سوی دیگر، دیگران و حتی خودشان اذعان میکنند که کمال گرایی نوعی بیماری است. به همین جهت، من مطمئن نیستم که آیا ترجمه کمال گرایی اساسا برگردان خوبی از انگلیسی به فارسی بوده است یا خیر؟ شما ترجمه بهتری سراغ دارید؟ لطفا در بخش کامنت برایم بنویسید.
بررسی فلسفی دوم: تاثیرات شناختن کمال گرایی به عنوان صفتی منفی
حال، به این فکر کنیم که اگر کمال گرایی صفتی مرضی است. یعنی برای اشاره به بیماری به کار میرود. پس آیا نتیجه طبیعی چنین استدلالی این نیست که: کمال به نحوی با بیماری عجین شده است؟ آیا درمان کمال گرایی است نیست که: رها کن! یاد بگیر که با همان قدری که توانمند هستی، شاد باشی! دست از دنبال کردن بهتر و والاتر شدن بکش! من عمدا این تعابیر را خیلی رک و پوست کنده استفاده میکنم. زیرا درمان کمال گرایی به عنوان نوعی وسواس در واقع به طور ضمنی همین هاست که گفتم.
چون کمال به عنوان هدف از دست برود…
حال در مقیاس زندگی شخصی من و شما، اگر کمال طلبی و تلاش پیوسته برای رشد و شکوفایی درونی و بیرونی زندگی، یعنی همهی ابعاد زندگی از دست برود، ذهن ما چگونه خواهد شد؟ آیا عجیب است اگر ببینیم افرادی که قصد های بزرگ، اهداف وسیع و شکوفایی حداکثری را در ذهن شان ندارند، به نوعی میان مایگی و بی خیالی و افسرده خویی برسند؟ اگر شما فکر کنید که تلاش برای بهتر شدن و بهتر انجام دادن کاری، عملی نه تنها بیهوده است، بلکه به شما آسیب میزند، آیا انجامش میدهید؟
احیای کمال گرایی و باز تعریف مشکل
در مسیر زندگی، نقص را میبینیم. نقص در درون خودمان، و در بیرون خودمان. در مسیر زندگی، دشواری و پیچیدگی را میبینیم. در مسیر زندگی، با شکست دیدار میکنیم. در مسیر زندگی حتی ممکن است با فروپاشی درونی و ذهنی مواجه شویم. در مسیر زندگی بارها ایده آل های خود را تغییر میدهیم و به اشتباه بودن خطاهای ذهنی مان پی میبریم. در مسیر زندگی می توانیم یاد بگیریم که چطور بر اضطرار و اضطرابی که هر لحظه تشدید میشود، مسلط شویم.
شما از زیبایی و کارآمدی عالی خوش تان میآید؟
به بسیاری از اشیایی که دوست دارید و از آنها خوشتان میآید فکر کنید. چرا از یک برند بخصوص گوشی هوشمند خوشتان میآید؟ چرا یک خودرو معرکه را بر دیگر خودروها ترجیح میدهید؟ چرا از برخی ابزارهای مدرن احساس لذت و شادی میکنید؟ آیا غیر از این است که وقتی با آنها مواجه میشوید به خوبی می بینید که کارکرد عالی شان، کارآمدی شان، و حتی طراحی زیبا و خاص شان چقدر زحمت برده است. و چقدر قابل تقدیر است؟
پس آیا شما از کمال حتی نسبی خوشتان میآید یا بدتان؟ شناختن کمال گرایی به عنوان صفتی منفی، مثل آن است که به نوک یک کوه نگاه کنیم و بگوییم: قله سبب آسیب به پاها، درد مفاصل، تشنگی و گرسنگی، و خستگی میشود! خیر! اگر شما یاد بگیرید چطور انرژی تان را تنظیم کنید. چطور راه بروید. چه موقعی استراحت کنید. چگونه به سمت قله بروید، اما چنان با آرامش حرکت کنید که به تمامی از مسیر لذت ببرید، خواهید دید که قله سبب هیچ یک از موارد فوق نمی شود! به همین ترتیب، تمایل به شکوفایی، رشد، کمال گرایی، تلاش کردن، هیچ کدام الزاما چیز بدی نیستند.
خیال پردازی غیر واقع بینانه، اضطراب تنظیم نشده، خود-سرزنشی، استانداردهای مخرب و غیر پویا، و همهی موارد دیگری که از تکرارشان خودداری میکنم، مشکلاتی هستند که باید به آنها بپردازیم.
بجای کمال گرایی بگوییم…؟
شاید اگر تعبیر بهتری برای جایگزین کردنش با کمال گرایی پیدا کنیم، بتوانیم کمال گرایی را نجات دهیم! بهرحال، خلاصهی موضوع این است که: بجای شناختن کمال گرایی به عنوان یک ویژگی منفی، باید به فکر درمان مواردی باشیم که همراه کمال گرایی یدک کشیده میشوند. خیال پردازی غیر واقع بینانه، اضطراب تنظیم نشده، خود-سرزنشی، استانداردهای مخرب و غیر پویا، و همهی موارد دیگری که از تکرارشان خودداری میکنم، مشکلاتی هستند که باید به آنها بپردازیم.
در نهایت، چنانچه میخواهید این موضوع را از راه رواندرمانی دنبال کنید، میتوانید از اینجا برای تنظیم وقت اقدام کنید. همچنان شاید دوست داشته باشید در رابطه با شروع روان درمانی بیشتر بدانید.
خودنگاری و درمان افسردگی در خانه بخش چهارم |
افسرده کیست؟ نگاهی تازه با افسردگی |