اضطراب، استرس، و تنش روانی

اضطراب، استرس، و تنش روانی

اضطراب پدیده‌ای چند بُعدی و پیچیده است. در این نوشتار به برخی از جنبه های اضطراب، مشکلات دیگری که آنها هم به نحو مستقیم و یا غیر مستقیم به اضطراب در رابطه هستند، و همچنین، اختلالات اضطرابی نظر می‌اندازیم. برای رزرو وقت روان‌درمانی اضطراب میتواند از همینجا اقدام کنید.

    برای شروع تولید فهرست مطالب، یک سربرگ اضافه کنید
    Scroll to Top
    رزرو وقت
    اینستاگرام تجربه زیستی را دنبال کنید
    Twitter
    Telegram
    Pocket
    WhatsApp
    Email

    اضطراب یکی از رایجترین مشکلاتی است که خصوصا در سالهای اخیر و بواسطه تشدید مشکلات ناشی از کرونا گریبان بسیاری از مردم در سراسر دنیا را گرفته است. اضطراب به حالتی درونی گفته میشود که در آن شخص در حالتی آشفته و بیقرار قرار میگیرد و احساس میکند که مشکلی و اتفاق بدی رخ خواهد داد.

    اضطراب همیشه یک مشکل نیست، خصوصا زمانی که در واکنش به شرایط بیرونی صورت پذیرد که اقتضای واکنش اضطرابی را دارد. در مشکلات اضطرابی، ما با حالت فعال و بعضا شدید اضطراب مواجه هستیم که با شرایط تناسب چندانی ندارد.

    اضطراب و وسواس

    اضطراب و وسواس میتوانند بسیار به هم مرتبط باشند. در حالت وسواسی، شخص دچار افکاری است که نیروی خود را از اضطراب میگیرند. در اختلال وسواسجبری (OCD) نه تنها افکار نگران کننده و تکرار شونده وجود دارد، بلکه رفتارهای جبری نیز حاضر هستند.
    برای مثال شخصی اینطور تعریف میکرد که هر بار از سر کار به منزل میرسد و از خودروی خودش پیاده میشود، چندین بار چک و بررسی میکند تا مطمئن شود که درب خوردرو را قفل کرده است.
    بیایید به همین تعبیر دقت کنیم. سعی کنیم ماجرا را با جزئیات بیشتری و از نزدیک ببینیم. شخصی از ماشین خود پیاده میشود. به سمت خانه حرکت میکند و ناگهان به ذهنش خطور میکند که ممکن است در ماشین را باز گذاشته باشد.

    شروع رفتارهای کنترل کننده 

    همین که به نزدیک خودرو میرسد و قفل بودن ماشین را کنترل میکند، دوباره به سمت خانه راه میافتد. قدری که از طی کردن مسیر گذشته است، دوباره این فکر به ذهنش خطور میکند. احتمالا با خود میاندیشد که «آیا وقتی که کلید قفل کن را فشار داد و به سمت خانه رفت، نگاه کرد تا مطمئن شود که در خودرو قفل شده است؟» همین فکر باعث میشود که دوباره به سمت خودرو راه بیافتد. اینبار، در ماشین را ابتدا با کلید و بعد با دکمه دزدگیر قفل میکند. همین که نزدیک خانه میشود به فکرش میآید که مبادا اینطور قفل کردن در خودرو باعث ایجاد مشکل در بسته ماندن آن بشود؟
    در بسیاری از شرایط، افراد دچار پیچیدگی بخصوصی در انجام یک کار نمیشوند، بلکه صرفا همان کار را چندین و چند بار انجام میدهند. برای مثال یک شخص تعریف میکرد که در هفته گذشته و با شدت گرفتن مشکل وسواسش، هر جایی که رفته مجبور شده حداقل چندبار از قفل شدن در ماشین، در خانه، بسته بودن شیر گاز، کلید برق، فلکه آب و همه چیز مطمئن شود.

    اضطراب و حافظه


    در این شرایط وقتی که به موضوع از دریچه وسواس مینگریم، برای ما روشن میشود که شخص دچار حالت رفتارهای کنترلی است و سعی میکنیم درمان را به شیوهای پیش ببریم که این حالات کمتر شوند.

    اما باید از خودمان بپرسیم: چه میشود که شخص از به فرض، بسته بودن در خانه مطمئن نمیشود؟ آیا حافظه او به درستی کار میکند؟ شاید مشکل وسواس در اصل اختلالی در کارکرد حافظه باشد!

    از بررسی حافظه افرادی که تشخیص وسواسی و یا وسواسیجبری دریافت کردهاند متوجه میشویم که کارکرد حافظه آنها دچار مشکل نیست و تفاوت بخصوص و معناداری با حافظه افراد دیگر که بتواند قابلیت توضیح دادن مشکلات افراد مبتلا را داشته باشد، وجود ندارد.

    اضطراب و اختلال در کارکرد حافظه

    بررسی های زیستشناختی و توجه به نشانههای عصب شناختی به ما خبر از بالا بودن سطح اضطراب و ارتباط اضطراب با رفتار وسواسی میدهد. زمانی که اضطراب فعال میشود، سطح فعالیت و منابع برای هیپوکامپ و نئوکورتکس مغزی با کاهش مواجه میشود. این تغییر در فعالیت مغزی، خصوصا در بخشهایی که مسئول قوت بخشی و مستحکم کردن حافظه هستند، به ما نشان میدهد که چرا اشخاصی که یک رفتار را بارها و بارها تکرار میکنند خاطره و حافظه مشخصی از انجام دادن آن ندارند.

    برای مثال، شخصی که مثالش را گفتم، همان که نمی دانست آیا در ماشینش را قفل کرده یا خیر، با نگرانی اذعان میکرد که نمیدانم چرا حافظهام درست کار نمیکند تا بفهمم در را بستهام یا نه، و مجبور نباشم چندین بار آن را بررسی کنم.

    آیا تغییر سطح فعالیت به معنی آسیب به بافت مغزی است؟

    الزاما خیر. حضور اضطراب در مدت زمان طولانی میتواند باعث کاهش حجم بافت مغزی مربوط با اضطراب گردد. حتی در آن شرایط نیز برخی بررسی ها خبر از اثر بخشی درمانی و بهبود کارکردی و ارگانیک مغزی در صورتی که مشکل اضطراب برطرف گردد، میدهند.

    با آزاد شدن هورمون کورتیزول، ترشح آدرنالین از غدد فوق کلیوی، و تغییر در شدت خون رسانی به بخش های مختلف مغزی، سطح کارکرد بعضی از قسمت های مغز و به طور بدن کاهش مییابد. در وضعیت اضطرابی قوت بخشیده شدن به حافظه یک اتفاق بخصوص برای فرد از اهمیت بالایی برخوردار نیست زیرا که حضور اضطراب به معنی فعال شدن ساز و کار ستیز و گریز میشود که در عصب شناسی به آن فعال شدن اعصاب سمپاتیک نیز میگویند.

    اعصاب سمپاتیک و اضطراب ویران کننده

    از نظر دانشمندان، سیستم اعصاب سمپاتیک برای آن است که شخص در شرایط دشوار بتواند از انرژی ذخیره بدنی خود برای حفظ ارگانیسم بهره ببرد. به همین جهت، زمانی که سیستم سمپاتیک یا همان ستیز و گریز در فرد روشن میشود، بدن در مدت زمان بسیار کوتاهی دچار تغییرات چشمگیری میشود.

    اضطراب یعنی باید همین حالا برای پیشگیری از یک اتفاق بد که میتواند خبر از ناکامی و ناتوانی بدهد، تلاشی صورت پذیرد. به تعبیر فروید، اضطراب نشانه احساس ناتوانی است. به همین خاطر است که اگرچه ممکن است دلیل اضطراب شخص یک موضوع عاطفی باشد، اما جسم او نیز درگیر با اضطراب میشود و به شرایط واکنش نشان میدهد.

    اضطراب کارکردهای معمول مغزی و جسمی را مختل میکند

    وقتی که سیستم اعصاب خودکار ANS در وضعیت اضطرابی قرار میگیرد، انتظار آن میرود که شخص نیازمند واکنش آنی برای بقای ارگانیزم است، و به همین خاطر اولویت بندی های ارگانیزم دچار تغییر میشود. متابولیسم و ساز و کارهای هضم غذا متوقف میشود، سیستم ایمنی کنار میرود، توانایی های هیپوکامپوس و قشر مخ بسیار کاهش مییابد و سطح تنش اعصاب بالا میرود. به همین خاطر، برای جسم شخصی که دچار وسواس است، به خاطر سپردن بسته بودن در خودرو اهمیت چندانی ندارد. در واقع حضور همواره و پیوسته اضطراب، اجازه نمیدهد که کارکرد های معمول شخص به حالت عادی بازگردند و قدری اختلال در سیستم اعصاب همواره باقی میماند.

    افسردگی و اضطراب

    در مثال قبل دیدیم که چرا اضطراب برای ما مهم است. برای مثال میتوانیم وضعیت وسواسی را تا حدود قابل توجهی از راه اضطراب و توجه به اضطرابی که در جسم اتفاق میافتد بهتر درک کنیم، و یا حداقل بُعد تازهای در نگاه به موضوع پیدا کنیم.

    حالا می خواهیم ببینیم که آیا چنین کاری را با افسردگی نیز میتوانیم انجام دهیم؟ آیا ممکن است در افسردگی ارتباطی با اضطراب وجود داشته باشد؟ پاسخ احتمالا آن است که: بله! میتوانیم!

    از نظر برخی از روانشناسان، اضطراب و افسردگی با هم اتفاق میافتند. برای نمونه، روانکاوهایی که از نگاه روانپویشی فشرده کوتاه مدت استفاده میکنند، بر این باور هستند که وضعیت افسرده ناشی از فعال شدن حالت اضطرابی است.

    روانپویشی فشرده کوتاه مدت و اضطراب و افسردگی

    نگاه پویشی کوتاه مدت ISTDP بر محور واکنشهای آنی جسمانی بنا شده است. حداقل یکی از ستون های این شاخه از رواندرمانی، بر نشانگان جسمانی و رفتاری اضطراب است. در این نگاه، مشکل افسردگی درواقع در یک فرایند قابل توضیح دادن است.

    تصور کنید که بنا به دلایلی که از این نظرگاه حتما دلایل عاطفی و احساسی هستند، شخصی به دلیل تاب نیاوردن برخی احساسات در درون خودش، دچار اضطراب میگردد. وقتی که اضطراب ایجاد میشود، ماندن در وضعیت اضطرابی بواسطه آنکه منابع تنی را مصرف میکند و کارکردهای عمومی ضروری مانند متابولیسم را کند و یا به تمامی از مدار خارج میکند، برای تنِ شخص هزینه بالایی دارد. به همین سبب، مکانیزم های دفاع روانی او، یا همان ساز و کارهای مواجهه با اضطراب فعال میشوند و شخص را از وضعیت اضطرابی به حالت افسرده میبرند.

    از اضطراب تا افسردگی فقط چند لحظه فاصله است

    ادعای پیروان نگاه روانپویشی، ادعای جالب توجهی است. مرتبط کردن اضطراب و افسردگی به این شیوه نه آنکه قبلتر سابقه نداشته و موضوعی به تمامی نو باشد، بلکه تا بحال شواهد علمی و عصب شناختی برای آن موجود نبوده است.

    حال، با آگاه شدن به ساز و کارهای جسمانی و کارکرد مغزی و هرمونی در زمان اضطراب، ما میدانیم که آنچه به آن ناخودآگاه میگوییم در تغییر دادن حالت تجربه افراد درگیر با افسردگی مداخله میکند.

    ممکن است در یک نگاه سوماتوژنیک، ما تمامی عوامل را به فعالیت های فیزیولوژیکی مرتبط بدانیم، اما در نگاه تحلیلی حداقل تا قبل از نگاه روانپویشی فشرده کوتاه مدت، چندان توجهی به ابعاد جسمانی ناخودآگاه نمیشد و در چنین مواقعی از مکانیزم های ناخودآگاهی که در روان شخص قرار دارند، سخن به میان میآمد. حالا پژوهش های تازه نوید بررسی دقیق تر و مشخص کردن چند و چون این مکانیزم ها در روان و تن هستند.

    آنچه که شخص را از وضعیت مضطرب به وضعیت افسرده میبرد، عموما نوعی گفتار درونی آمیخته با عواطف منفی است. در وضعیت اضطرابی، شخص نگران، مستاصل، آشفته و پریشان است. اما در وضعیت افسرده، او دیگر نگرانی بخصوصی ندارد. یکی از گام های مهم درمانی بنابراین، آشنا کردن بیماران با اضطراب و افسردگی است تا بعد تازه ای از افسردگی را بشناسند و بتوانند ارتباط میان این دو را درک کنند. شواهد در مجموع در جهت حمایت از نزدیکی و ارتباط میان اضطراب و افسردگی هستند، اما این ارتباط را به شیوه مستقیم نمیدانند. برای نمونه، اینگونه نیست که بگوییم اضطراب باعث ایجاد افسردگی میشود. ممکن است با قدری توجه بیشتر، بتوانیم اینگونه بگوییم که: وضعیت اضطرابی، بروز افسردگی را اجتناب ناپذیر میکند. هرچند که به احتمال زیاد، به مرور همین نگاه پویشی کوتاه مدت نیز بیشتر به صورت مکانیکی درخواهد آمد و پیشرفتهای علوم اعصاب و علوم شناختی ما را قادر میکنند تا ابعاد جسمانی و قابل مشاهده و ارزیابی چنین ارتباطی بین اضطراب و افسردگی را بیشتر بشناسیم.

     

    اضطراب و بیش فعالی، نقص توجه

    مانند بسیاری که نه، تمامی اختلالات دیگر روانشناختی، ما به تمامی نمیدانیم که یک اختلال را چه چیزی ایجاد میکند؟ عامل تعیین کننده در آن چیست؟ حتما شنیدهاید که برخی مشکلات ژنتیکی هستند، موروثی اند، و شما وقتی که ژن افسردگی دارید، ژن اضطراب دارید، به احتمال بیشتری هم دچار این مشکلات میشوید. برخی مشکلات از سوی دیگر، عوامل یادگیری دارند. برای نمونه، شخصی که در دوران کودکی در روابطی قرار داشته است که بروز خشونت چندان منع نمیشده است، ممکن است همین سبک رفتاری را فراگیرد و در آینده با دیگران برمبنای همین سبک رفتار کند. در اینجا میگوییم که این رفتار ریشه یادگیری دارد، یعنی با مشاهده رفتار نامناسب، شخص آن را فراگرفته است و از نظر او رفتار نامناسب تشخیص داده نشده، بلکه رفتار معمول و عادی در نظر گرفته شده است.

    بنابراین، در مورد اختلال بیش فعالی و نقص توجه که درصد نه چندان زیاد، اما قابل توجهی از کودکان با آن مواجه هستند، البته دامنه اختلال تا سنین بزرگسالی نیز میتواندگسترانیده شود، بایست سهم عوامل یادگیری را نیز در نظر آورد. در تعداد چشمگیری از کودکان مبتلا به بیش فعالی و نقص توجه، مادرها سطح اضطراب بالایی دارند. کودک بالا بودن سطح اضطراب را از مادر یادمیگیرد، البته در موارد معدودی ممکن است از پدر یادگیرد، اما تاثیر مادر بر روی کودک بسیار بیشتر است و نقش برجستهتری دارد. ضمن اینکه سطح اضطراب بالا میتواند به معنی گردش توجه و دشواری در متمرکز نگه داشتن توجه نیز باشد. هر چه توجه شخص بیشتر به موارد متعدد معطوف گردد، سطح استرسی که با آن مواجه میشود هم ممکن است بالاتر باشد. بایست توجه داشت که بسیاری از مواردی که تشخیص بیش فعالی  دریافت کردهاند در واقع به اصرار خانواده شان این تشخیص را دریافت میکنند. دلیل این امر آن است که به صورت طبیعی کودکان دارای سطح انرژی بالاتر و جنب و جوش بیشتر هستند، و والدین عموما آهستگی و افکار بیشتری دانرد، بنابراین، نگهداری از کودکان میتواند چالش برانگیز باشد.

    اضطراب و سطح کارکرد

    در بین پژوهشهای انجام شده که ما آنها را بدون در نظرگرفتن نیازمندیهای تطبیقی و تفاوتهای فرهنگی نمیتوانیم به تمامی درست بدانیم، سطح عملکرد با اضطراب رابطه بخصوصی داشته است. سطح اضطراب بسیار بالا، علمکرد را مختل میکند. از سوی دیگر، سطح اضطراب پایین هم عملکرد را مختل میکند. گفته میشود که سطح بهینه اضطراب باعث بهینه شدن عملکرد نیز میگردد. بدون تردید چنین نگاهی که میزان قابل توجهی از اضطراب را برای به ثمر نشاندن کارهای روزمره و زندگی معمولی ضروری میداند، حرفی برای گفتن دارد. فقدان اضطراب به صورت حالت کرختی، ناتوانی، مه ذهنی، خستگی و خصوصا در بین نسل های جوانتر به صورت بیحوصلگی ادراک میشود.

    بنابراین، فرض بر این گذاشته شده است که میزانی از استرس و اضطراب باعث میشود که افراد نسبت به اهداف شان اهمیت و تلاش بیشتری نشان دهند. این نوع نگاه را حتی در بین روانشناسان وجودگرا یا اگزیستانسیال هم میتوان دید. برای مثال اروین یالوم که ماثر از نگاه های فلسفی سورن کرکگارد، رولو می، مارتین هایدگر و ژان پل سارتر، آلبر کامو و سایر افرادی است که نگاه های وجودگرایی داشتهاند، اساس اضطراب را بعنوان رانه اصلی انسان در نظر میگیرد. بنابراین، دلهره هستی آن نیرویی است که انسان را به حرکت وامیدارد. از این منظر، منبع همه اضطراب ها، اضطراب ناشی از مرگ آگاهی و فانی بودن است. بنابراین، کار درمانی  در توجه کردن، به آگاهی آوردن، و اندیشیدن درباره معنای زندگی خود است.

    آیا اضطراب برای سطح عملکرد بالا ضروری است؟

    پاسخ به این سوال دشوار است. به نظر میرسد که نگاه های علمی و فلسفی به اهمیت اضطراب اشاره دارند. سوالی که ایجاد میکند آن است که آیا راهی برای رسیدن به سلامت و رضایت روان شناختی  غیر از اضطراب چشیدن و اضطراب کشیدن نیست؟ شاید به همین دلیل است که نگاه های موج نو روانشناسی که در حال ابراز خود هستند، عموما بر ریلکسیشن، مراقبه، مدیتیشن و ذهن آگاهی متمرکز هستند. به نحوی شاید بتوان گفت اهمیت اضطراب برای متمرکز شدن بر آنچه که به رشد فرد کمک میکند، به صورت کامل نخواهد بود. البته لازم است که تعاریف اضطراب از نگاه های فیزیولوژیکی، عصب شناختی، علوم شناختی، تحلیلی و آنچه که اشخاص از مشاهده وضعیت خودشان اعلام میکنند، با هم مقایسه شود تا تعریف روشنی برای اضطراب بدست آید.

    گاهی ممکن است که ما تنش، اضطراب، استرس، و رکورد ذهنی را با اضطراب برابر در نظر بگیریم، در صورتی که الزاما این موارد با هم مرتبط هم نیستند.

    اضطراب و ورزش

    آیا ورزش میتواند اضطراب را درمان کند. به طور کلی، پاسخ خیر است. ورزش ممکن است باعث تخلیه اضطراب گردد، و یا در زمانی که حضور فرد در وضع بخصوصی ممکن است اضطراب زا باشد، با اختصاص دادن آن زمان و توان به ورزش کردن، از اضطراب اجتناب کند، ولی نمیبایست در دیدن این ارتباط دچار خطا شویم و تصور کنیم که درمانی برای اضطراب رخ داده است. موضوع آن است که ورزش برای سلامتی تن و روان اهمیت بدون تردیدی دارد، اما ورزش نمیتواند دلایل عاطفی، معنایی، تجربیات گذشته، و دل نگرانی های مربوط به آینده را برطرف نماید. ورزش و خصوصا ورزش هایی که نیازمند توجه آگاهانه و تعامل بالا هستند قابلیت فرونشانی افکار و تصاویر اضطرابی درون را دارا هستند. فرونشانی کردن به معنی به تعویق انداختن است. وقتی که شخصی در حال انجام فعالیت ورزشی است، و ذهن و جسمش مشغول به انجام فعالیت ورزشی است، طبیعتا کمتر به مشکلات و آنچه که اضطراب انگیز است توجه میکند. اگرچه این اتفاق میتواند تاثیرات مثبتی داشته باشد، اما نمیبایست بدون بررسی آن را درمان در نظر بگیریم. در چنین حالتی ممکن است ریسک بازگشت اضطراب را نادیده گرفته باشیم، خصوصا در صورت وقفه در شرایط ورزشی. درست به مانند آنکه تصور کنیم قرص های ضد اضطراب تاثیر دائمی و ریشهای بر روی اضطراب دارند.

    قرص ضد اضطراب و آنتی انگزایتی ها

    قرصهای ضد اضطراب یکی از جنبههای پر رنگ جلسات درمانی هستند. بسیاری از بیمارانی که برای درمان اضطراب مراجعه میکنند اساسا نمیدانند که مشکلشان اضطرابی است. آنها اغلب به پزشکان عمومی سر میزنند، در موارد زیادی پزشک عمومی درخواست آزمایش و ارجاع به پزشک متخصص را طرح میکند. پس از مراجعه به پزشک متخصص، برای درمان مشکل معده، کمر، روده، میگرن و دردهای روان‌-تنی دیگر، تازه مشخص میشود که «مشکل از اعصابت است». به همین جهت، شخص به متخصص اعصاب و روان مراجعه میکند. و اگر خوش شانس باشد، به یک متخصص روانشناسی ارجاع داده میشود. شناخت کنونی ما از تاثیرات اضطراب بر روی سلامت جسمانی مان بسیار محدود است.

    در موارد قابل توجهی از کار بالینی که من حتم دارم هر رواندرمانگر و مشاوری با تعداد قابل توجهی از این اختلال مواجه شده است، اضطراب درمان نشده برای سالیان طولانی مشکلات متعدد سلامتی برای شخص ایجاد میکند. وقتی به سیر افراد و مسیری که طی میکنند تا به دفتر روانشناس برسند دقت میکنیم، برای ما عجیب نخواهد بود که چرا تعداد قابل توجهی از مراجعان دارای مشکلات اضطرابی، درمان های دارویی نیز انجام میدهند. در بسیاری از موارد تجویز دارو بدون ارجاع به روانشناس صورت میپذیرد. شاید در یک ارزیابی شهودی بتوان گفت که بیش از نود درصد اوقات چنین است.

    آیا داروی روانپزشکی ضد استرس و اضطراب نیاز به مراجعه روانشناسی را برطرف میکند؟

    داروی های ضد اضطراب یا آنتی آنگزایتی ها یکی از داغ ترین بحث های امروز حوزه روانشناسی، روانپزشکی و دارو درمانی یا فارماکالوژی است. شواهد تجربی و علمی حاکی از آن است که برخی از این داروی های ضد اضطراب مانند زاناکس به میزان بسیار بالایی اعتیاد آور نیز هستند. به نظر میرسد که در درون و میان متخصصان سلامت روان، نگاه روشنی به اولویت بندی های درمانی وجود ندارد، و اغلب افراد بواسطه آنکه به صورت سریع و بدون فوت وقت میخواهند مشکلات شان را برطرف کنند، خودشان نیز در بهم ریختگی اولویت ها تاثیر گذار میشوند.

    به نظر میرسد اولویت اصلی درمانی بایست با رشد، شناخت، آگاهی بخشی، نگاه به درون شخص و بدست آوردن دانش عملی برای مواجهه با اضطراب باشد. متاسفانه در واقعیت اصلا چنین اتفاقی رخ نمیدهد. بسیاری از مواقع قرص های روانپزشکی حتی توسط روانپزشکان نیز تجویز نمیشود و متخصص معده و یا گوارش به خواهش بیمار برای او دارو مینویسد. اگرچه داروها در شرایطی و برای افرادیکه آمار دقیقی از تعداد آنها نداریمبسیار مفید است، و میتواند بالاخره پس از مدتهای طولانی سطح اضطراب و آشفتگی درونی شان را بسیار کاهش دهد، برای بسیاری نیز تاثیرات مخاطره آمیزی دارد.

    قطع مصرف داروی روانپزشکی ضد اضطراب و استرس

    بیش از آنچه تصورش را بکنیم، افراد به تشخیص خودشان داروهایی را مصرف و یا قطع مصرف میکنند. حالت مطلوب این است که روانپزشک پیش از تجویز دارو درمان های گفتاری (به معنی رواندرمانی) را در نظر بگیرد. خوشبختانه بر تعداد روانپزشکانی که به این مهم آگاه شده اند، افزوده شده است. سپس اگر دارو تجویز میشود ،شخص بایست آگاهی کافی نسبت به مشکلش، دارو، عوارض جانبی، شیوه استفاده و درمانهای مکمل را بدست آورد. تجریز آگاهانه و رضایت آگاهانه بخش جدایی ناپذیر از درمان است. در این شرایط، دارو میتواند فضای مناسبی را برای  انجام کار درمانی فراهم آورد. کار روان درمانی میتواند برای مدت های مشخصی ادامه پیدا کند و نیاز به دارو برای کنترل اضطراب را برطرف نماید.

    به هر ترتیب، حتی اگر شما فقط با مراجعه به روانپزشک، و یا پزشک متخصص و یا پزشک عمومی شروع به دارو درمانی کردهاید، بهتر است که آن را یکباره قطع نکنید و از مشورت یک متخصص استفاده کنید. قطع استفاده دارو میتواند عوارض نامشخص و نیاندیشیده شده ای ایجاد کند. به همین جهت، مشورت با یک متخصص میتواند حداقل شما را نسبت به عوارض مصرف دارو یا قطع دارو آگاه نماید و راه های درمانی مناسبی را پیش پای شما قرار دهد. پس دارو درمانی میتواند  نتایج گوناگونی ایجاد کند. حتما دارو درمانی برای همه نیست، اما تشخیص آن نیازمند نگاه تخصصی است.

    اضطراب و استرس شغلی

    در سالهای گذشته که وضعیت شغلی بسیاری از آدم ها در سراسر دنیا بخاطر وضعیت کرونا و تلاطم های اقتصادی دستخوش تغییراتی شده، استرس و اضطراب شغلی هم با همان تناسب بالا رفته است. اجازه بدهید برخی از رفتارهایی که ناشی از اضطراب هستند را اینجا ببینیم. برای نمونه، شخصی که در حال کار کارآفرینی است، دچار اضطراب بالایی است. این اضطراب بعضا ناشی از تعداد کارهایی است که شغل میداند بایست انجام دهد. فشار استرس ناشی از انجام دادن کارهای مختلف و متعدد به قدری است که او ناخودآگاه دستش را به سمت گوشی موبایل میبرد و به خودش که میآید متوجه میشود ساعتها گذشته و او مشغول بالا و پایین کردن اینستاگرام بوه است.

    رفتارهایی که باعث پرت شدن حواس میشوند، خصوصا از منظر نگاه شناختی و رفتاری دارای ارزش مدیریتی و به تبع درمانی هستند. اگر شخصی بناست که استرس بالایی را تجربه کند، ممکن است حتی مشاور شناختی به او پیشنهاد دهد که در این چنین شرایطی حواس خودش را پرت کند و به چیز دیگری سرگم باشد. بنابراین، رفتار اهمال کارانه، مشغول شدن به موضوع دیگر برای تجربه نکردن اضطراب میتواند یکی از عوارض اضطراب باشد. از جایی که عوارض اضطراب در اینجا خاصیت کاهش و آرامش اضطراب را دارد، تشخیص آن میتواند دشوار باشد.

    به همین سادگی شخص رفتار تازه ای را میاموزد و آن را تکرار میکند، اما به مرور حتی آگاهی نسبت به اینکه دلیل ساعتها تماشای تلوزیون و یا گوش دادن به موسیقی و یا نیاز شدید به هم صحبتی با دیگران صرفا و فقط اضطراب است را نیز از دست میدهد. پس اضطراب ممکن است با سایر رفتارهای ما ارتباط پیچیدهای داشته باشد که اغلب از چشم ما مغفول مانده است.

    اضطراب جدایی چیست؟

    اضطراب جدایی عموما به استرس و دل واپسی کودکانی گفته میشود که از محیط آشنا و پدر و مادر خود جدا میافتند. برای مثال، روز اول مهد کودک یا مدرسه میتواند باعث بروز اضطراب جدایی شود. گرفتن کودک از شیر میتواند باعث ایجاد اضطراب جدایی شود. برخی از کودکان به دلایل گوناگون که عمده آنها ناشی از نوع رابطه شان با والدین است، به ندرت چنین اضطرابی را تجربه میکنند و چه بسا با خیال آسوده و خوشحالی از رفتن به مدرسه حرف میزنند. اما اضطراب جدایی فقط محدود به دوران کودکی نیست، بلکه در بزرگسالی نیز ممکن است دلیل اصلی و عمیق رنج برخی از افراد باشد. اضطراب جدایی که به شیوههای مختلف برای شخص ایجاد آسیب کرده است، ممکن است تا دهههای بالای زندگی نیز تداوم یابد. خصوصا نگاه تحلیلی و نگاه های درمانی که مدت زمان قابل توجهی را به کاوش در گذشته و مرتبط کردن تجربیات گذشته با وضع کنونی اجام داده اند و همچنان اختصاص میدهند، همواره به ما اینچنین گفته اند که مشکلات مراحل قبلی زندگی در صورتیکه مرتفع نشوند، ممکن است در مراحل و مراتب بعدی سر باز کنند.

    اضطراب جدایی در بزرگسالی ماهیتی کاملا متفاوت از دوره کودکی دارد. اضطراب جدایی در بزرگسالی میتواند نیاز به پرداختن به جنبههای وجودی زندگی را یادآور شود. برای نمونه، رابطه فرد با تنهایی چگونه است؟ معنای زندگی او چیست؟ سبک ارتباطی و بین فردی او و نوع روابطی که با دیگران دارد به چه شیوه است؟

     

    اضطراب

    اضطراب اجتماعی چیست؟

    اضطراب اجتماعی یعنی احساس اضطرابی که از حضور در جمع و تعامل با دیگران ایجاد میشود. در اضطراب اجتماعی هم ما همان تجربه اضطرابی را داریم، تپش قلب، عرق کردن دست ها، احساس انقباض، سردرد میگرنی،  و افکار به شدت مضطرب کننده، برخی از نشانههای اضطراب اجتماعی است. در گذشته به آن فوبی اجتماعی گفته میشد چرا که واکنش ایجاد شده بیشتر با شرایط فوبیک منطبق بود تا وضع اضطراب، اما با دقیق تر شدن تعاریف، به مرور اضطراب اجتماعی برای اشاره به طیف و شدت و حدت وسیعی از مشکلاتی که بین فرد و جامعه بروز میکند، بکار رفت. در فوبی اجتماعی، عموما ماهیت اثر گذار و ایجاد کننده اضطراب، افکار و احساساتی است که فرد نگران است از جانب دیگران و در نگاه آنها به او وجود داشته باشد.

    اضطراب اجتماعی و در کل مشکلات اضطرابی در بسیاری از مواقع به محیط درمانی نمی آیند زیرا که ماهیت اضطراب این چنین است که شخص از پیگیری کردن و مراجعه به جایی که حتما از او درباره اضطرابش خواهند پرسید، اجتناب میکند. به همین تناسب، شخص مبتلا به اضطرب اجتماعی در بسیاری از مواقع سطح تعامل خود با اجتماع را کاهش میدهد و یا از اساس کنار میگذارد. برای نمونه، شخصی ممکن است برای پنج سال در یک محیط اداری مشغول به کار باشد، اما اضطراب اجتماعی او اجزه معاشرت و هم صحبتی با همکارانش را به او ندهد.

    در مواقعی که اضطراب باعث آسیب به رشد فرد میشود، لزوم مداخلات درمانی بیش از پیش برجسته میشود. زمانی که اشخاص شناخت خوبی نسبت به دلیل ایجاد چنین اضطرابی، شیوه اثر آن، ابعاد زیستی، خانوادگی، یادگیری، شناختی و عاطفی اضطراب اجتماعی آشنا میشوند، با سختی کمتری میتوانند راهکارهای مقابله، و تغییر اضطراب را نیز بکاربگیرند تا جایی که در موارد بسیار قابل توجهی دیگر اضطرابی باقی نخواهد ماند.

    اضطراب ناشی از شکست

    اضطراب ناشی از شکست گاهی آنچنان قوی میشود که شخص حتی دیگر تلاش نیز نمیکند. به مجرد اینکه او میخواهد کار تازهای را شروع کند، و یا قدم مثبتی بردارد، افکار اضطراب آور و نگرانی از شکست خوردن در او ایجاد میشود. در موارد چشمگیری هم اشخاص برای مدت طولانی با این اضطراب از شکست مواجه هستند اما همچنان به کار خود ادامه میدهند که میتواند اضطراب از شکست را به جدل و تنشی همیشگی برای فرد تبدیل کند. اضطراب ناشی از شکست خوردن، در ابعاد مختلفی خود را نشان میدهد. برای نمونه شخصی را تصور کنید که میخواهد به یک فرد دیگر درخواست ازدواج دهد. با وجود آنکه شرایط ازدواج را داراست، از آن دیگری به میزان خوبی خوشش میآید و به او شناخت نیز دارد، اما نگرانی از شنیدن درخواست منفی و شکست خوردن آنچنان در او بالا میگیرد که ممکن است هرگز حتی درخواستش را نیز مطرح نکند.

    اضطراب ناشی از شکست برای بسیاری ملاک و معیار ارزیابی خودشان و حتی عزت نفس شان و میزان و مراتب خودگارآمدی شان است. برای مثال، شخصی ممکن است اینطور بگوید که : اگر به خودم اعتماد داشتم و مطمئن بودم که از پس انجام آن کار بر میآمدم، دیگر هیچ میزانی از اضطراب شکست خوردن را نمیداشتم. تلاش برای به صفر رساندن ریسک هر کاری، میتواند به دور باطل و بی سرانجامی دامن بزند. تردید، ندانستن، قابل پیش بینی نبودن و عدم قطعیت بخش جدایی ناپذیری از زندگی انسانی است، و نمیتوان آن را بعنوان ملاک منفی در نظر گرفت.

    اضطراب ناشی از بدریخت انگاری بدن

    اختلال بدریخت انگاری بدن، به شکل فزایندهای روی به افزایش گزارده است. در این اختلال، شخص نسبت به بخشی از جنبههای بدنی خود احساس ناخوشایندی را تجربه میکند. برای نمونه، به جهت آنکه ببینیم شدت این مشکل تا کجا ممکن است برود، می توانیم به یک مثال اشاره کنیم. تصور کنید مرد جوان بیست و اندی ساله ای که همواره روی صورت خود را میپوشاند، و با کسی معاشرت نمیکند، و دچار اضطراب و نگرانی بسیار بالایی نیز هست. نگرانی او ناشی از جوشی است که بر روی صورتش ایجاد شده است. در بسیاری از مواقع، افراد دیگر نمیتوانند عمیق تجربه ناگوار شخص را درک کنند، و به نظرشان میرسد که حساسیت بیش از حد و توجه به یک جوش معمولی بر روی صورت، معنایی ندارد. این واکنش بر شدت افکار و احساسات ناخوشایند افراد مبتلا به بدریخت انگاری بدن دامن میزند.

    شاید شوکه کننده باشد اما رفتارهای به قصد و یا انجام آسیب به خود در این افراد قابل توجه است. رنج زندگی کردن با بخشی از جسم شخص که از نظر او مشخصا در همه ایجاد واکنش های منفی میکند به قدری بالا میرود که شخص ممکن است اقدام به خودکشی نیز انجام دهد. در موارد دیگر، بسیاری از عمل های زیبایی برای تطبیق با ملاک های زیبایی ترویج شده توسط رسانهها در اصل تلاشی برای درمان اختلال بدریخت انگاری بدن است. هنگامی که پریشانی و ناملایمتی های ناشی از مشکل در فرد ایجاد میشود، در بسیاری از مواقع ممکن است آن را بیرونی سازی کند؛ به این معنی که در صدد رفع مشکل از طریق مداخلات بیرونی برآید. برای نمونه، شخصی که گمان میکند تمامی افرادی که با او معاشرت میکنند از وضع بینی از دچار واکنش منفی می شوند و این واکنش بر روی رابطه اش با دیگران اثر میگذارد، به سادگی ممکن است که برای عمل بینی اقدام کند. متاسفانه این چنین رفتاریی که مشکل را بیرونی میکنند، اغلب چاره کار این افراد نمیشوند و چه بسا به افسردگی نیز دامن میزنند.       

    آیا علت اضطراب و استرس مغزی است؟

    اینجا با سوال بسیار مهمی مواجه میشویم: آیا علت اضطراب و استرس، مغزی است؟ آیا مغز افرادی که دچار اضطراب و استرس بالایی هستند، به شیوه متفاوتی از دیگر افراد عمل میکند؟ جواب به این پرسش ها هر دو مثبت است. اما آیا میتوانیم بگوییم که در نتیجه، «علت اضطراب» هم مغزی است؟ آیا صرف اینکه مغز افراد مبتلا به مشکلات اضطرابی به شیوه بخصوصی عمل میکند، میتوانیم نتیجه بگیریم که این تفاوت به معنی دلیل اضطراب است؟ اگر چنین نگاهی را داشته باشیم، حتما به بخش مهم و برجسته اضطراب بی توجهی کردهایم. مغز نمیتواند به عنوان علت اضطراب در نظر گرفته شود. دلیل این امر آن است که ما نمیتوانیم تجربه مان را به ساحت جسمای و مغز کاهش دهیم.

    اگر بگوییم علت همه چیز انتقال دهندههای عصبی  هستند و یا سینگال فعالیت هورمونی و غدد بدن که توسط مغز صورت میپذیرند، با سوالات عمیق تری مواجه خواهیم شد که بی توجهی به این سوالات به هیچ وجه سبب تقویت نگاه زیستانگارانه نخواهد شد. اصلی ترین سوال در این زمینه این است که اساسا ماهیت هشیاری چیست؟ آیا ماهیت هشیاری قابل تقلیل به جسم است؟ و پاسخ آن است که علم هنوز نتوانسته این مساله را حل کند. و مشخص نیست که آیا هرگز بتواند. از جایی که ما نظریه مشخصی در مورد ماهیت هشیاری نداریم، نمیتوانیم بر نظریات و نگاه های تقلیل گرایانه متمرکز شویم. به همین خاطر اگرچه مغز و سایر اندام های ما بازتاب دهنده تجربه ما هستند، و ما محیط بیرونی را بر اساس حواس خودمان ادراک میکنیم، اما نمیتوانیم بگوییم که علت تجربه ما و هشیاری ما سوماتوژنیک یا تنزاد و جسمانی است.

    آیا خواب زیاد و یا خواب زده شدن میتواند نشانه اضطراب باشد؟

    در بعضی مواقع وقتی که فرد با اضطراب و خصوصا اضطراب پیچیده مواجه میگردد، دچار خواب آلودگی میشود. خواب آلودگی وقتی که در زمان های بخصوصی بروز میکند، میتواند یکی از نشانههای اضطرابی در سیستم پاراسمپاتیک اعصاب جسمانی باشد. به همین سبب، خواب آلودگی خصوصا وقتی که به صورت مشکلی ناگهانی و پس از واقعه بخصوصی بروز میکند، میتواند معنای اختلال اضطرابی داشته باشد. خواب و خوراک از اولین جنبههایی هستند که با مشکل مواجه میشوند. خواب شخص به هم میریزد، خوارک عوض میشود و در مواقعی نیز ممکن است در زمان های نه چندان مناسبی دچار خواب آلودگی شود.

    برای درمان اضطراب چه میشود کرد؟

    حال ما این همه از اضطراب سخن به میان آوردیم، اما راهکار اضطراب چیست؟ اضطراب یک راهکار ندارد. اگرچه تمرینهای بخصوصی را همواره بعنوان راهکار درمان اضطراب میشنویم، اما بایست در نظر بیاوریم که اضطراب برای هر شخص ممکن است معنا، شیوه بروز، و ابعاد مختلفی داشته باشد. اضطراب ابعاد گوناگونی دارد، و در اغلب موارد تکنیک های مدیریت اضطراب، فقط تاثیر محدودی دارد زیرا نمیشود اضطراب را به عنوان بخش مجزایی از تجربه شخص در نظر گفرت و برای کنترل کردن آن اقدام کرد. برای نمونه، اگر یک متخصص عصب شناسی شناختی روشی را ابداع کند که میتواند فعالیت مغزی را در زمان اضطراب از راه کنترل میزان برانگیختگی بین سلولی و انتقال دهندههای عصبی کنترل کند، آیا میتوانیم بگوییم که اضطراب را درمان کرده است؟

    تصور کنید که در شرایط اضطرابی شما یک ریموت در دست تان دارید و میتوانید با فشردن یک دکمه، با ایجاد تغییراتی در جسمتان اضطراب را کنار بزنید. اگرچه اضطراب را بعنوان مشکل در نظر میگیریم، اما نبود اضطراب همیشه بعنوان ملاک درمانی در نظر گرفته نمیشود. گاهی نیاز است که شخص به دلایل زیربنایی تر اضطراب دقت کند و برای آنها کاری انجام دهد، و نه اینکه صرفا اضطراب را کنار بزند. به همین جهت، توصیه به انجام کارهایی که تجربه اضطراب را کنار میزنند، بایست با دقت انجام شود. اجتناب از اضطراب و یا کنترل کردن اضطراب نمیتواند راهکار درمانی باشد و در نهایت نشانههای اضطرابی را مدیریت میکند، در صورتی که درمان به معنی برطرف کردن علت اضطراب است.

    5/5 - (2 امتیاز)